جدول جو
جدول جو

معنی نسخه گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

نسخه گرفتن
(عِ دَ)
نسخه برداشتن. استنساخ کردن. رونویس کردن. یادداشت برداشتن، دستورالعمل دوا و مداوا از طبیب گرفتن
لغت نامه دهخدا
نسخه گرفتن
نسک گرفتن، فاجین گرفتن، دستور دارویی گرفتن نسخه برداشتن استنساخ، دستور دارویی گرفتن بیمارازپزشک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخت گرفتن
تصویر سخت گرفتن
کار را بر کسی دشوار ساختن و او را در فشار قرار دادن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ ظَ مَ فُ تَ)
نسیه کردن. نسیه بردن
لغت نامه دهخدا
(جَ بُ دَ)
به بیگاری گرفتن:
دیو دنیای جفاپیشه ترا سخره گرفت
چوبهایم چه دوی از پس این دیو بهیم.
ناصرخسرو.
او نداندکه ترا عشق چنین سخره گرفت
خویش را رسوا زنهار مکن گو نکنم.
مسعودسعد.
چون لاشۀ تو سخره گرفتند بر تو چرخ
منت بنزل یک تن تنها برافکند.
خاقانی.
چون اسب ترا سخره گرفتند یکی دان
خشک آخور و تر سبزه چه در بند چرایی.
خاقانی.
گفت شنیدم که شتر را به سخره میگیرند. (سعدی) ، بزور و جبر گرفتن. جبر کردن. (ناظم الاطباء).
- سخره گیر، بمعنی بیگار گیرنده:
بر هر گناه سخرۀ دیوم بخیرخیر
یا رب مرا خلاص ده از دیو سخره گیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(صَ / صِ نُ / نِ / نَ دَ)
بریدن ناخن به مقراض یا گزلک و مانندآن. (یادداشت مؤلف). کوتاه کردن ناخن:
ناکس زیاده سر چو شود دست از او بدار
ناخن چو شد بلند، گرفتن سزای اوست.
حاجی گیلانی (از آنندراج).
- ناخن کسی را گرفتن، چندان به پای او زدن تا ناخنهای او فرو ریزد. (یادداشت مؤلف). با چوب یا شلاق بر انگشتان دست و پای کسی زدن
لغت نامه دهخدا
(غُصْ صَ / صِ شُ دَ)
در مدارس، پس از جواب دادن به سوءالات معلم یا گذراندن امتحانات از ممتحن مناسب و مطابق پاسخ های درستی که شاگرد داده است به اخذ نمره ای که معرف معلومات اوست موفق شدن. مقابل نمره دادن
لغت نامه دهخدا
(بَزَ دَ)
مرادف تنگ گرفتن. (آنندراج). الزام کردن بکاری.ناچار کردن از کاری. در مضیقه گذاشتن: و ایشان (رسولان پرویز) سخت گرفتند بر پیغامبر پاسخ کردن (نامۀ پرویز را) . (مجمل التواریخ و القصص).
نخواهد دل که تاج و تخت گیرم
نخواهم من که با دل سخت گیرم.
نظامی.
کسان بر خورند از جوانی و بخت
که با زیردستان نگیرند سخت.
سعدی.
که بر من نکردند سختی بسی
که من سخت نگرفتمی بر کسی.
سعدی.
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
کوتاه کردن سرناخن بوسیله ناخن گیر و جز آن ناخن باز کردن، یا ناخن کسی را گرفتن، آن قدربپای وی زدن تاناخنهای او بریزد
فرهنگ لغت هوشیار
ایراد گرفتن اعتراض کردن: نکته گیری بکار نکته شگفت بر حدیثی هزار نکته گرفت. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرخ گرفتن
تصویر نرخ گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
گران بها شدن
فرهنگ فارسی معین
سخت گیری کردن، عنیف بودن
متضاد: سهل گرفتن، آسان گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد